Monday, February 17, 2020

چه نيرويي پشت آخوندها را به زمين خواهد زد؟


چه نيرويي پشت آخوندها را به زمين خواهد زد؟
نگاهي به نيروي اصلي صحنه نبرد با رژيم ملاها، مجاهدين خلق!
عبدالرحمن گورکی
خميني كه در هفته‌هاي آغازين سال 1979 به ايران برگردانده شد تا جايگزين رژيم ديكتاتوري شاه گردد، شايد هرگز فكر نمي‌كرد بعداز به قدرت رسيدن، با مخالفي اينچنين سرسخت و سازش‌ناپذير مواجه باشد كه راه را با چنين سرعتي بر تثبيت اين رژيم ببندد. مخالفي كه اكنون همگان به واقعيت آن اذعان دارند. سازمان مجاهدين خلق ايران!
مجاهدين خلق 54 سال قبل، يعني در سال 1965، در يك اقدام تاريخي، با كنارزدن روش‌هاي سنتي و عافيت‌جويانة مبارزه و با نفي همه برداشت‌هاي ارتجاعي و طبقاتي از اسلام، بنيانگذاري شد. پنج سال بعد بنيانگذاران و شماري از اعضاي مركزيتش توسط رژيم شاه اعدام و موجوديت آن توسط رژيم شاه، جريان راست ارتجاعي و جريان اپورتونيستي چپ‌نما مورد تهديد قرار گرفته بود و متحمل ضربات جدي شد!
هر دو ديكتاتوري شاه و خميني بقاي خويش را در فناي مجاهدين جستجو مي‌كردند. شاه با اعدام بنيانگذاران در سال 1351 بر آن بود سازمان را متلاشي نمايد. خميني نيز كه با سرقت رهبري قيام ضدسلطنتي مردم ايران به قدرت رسيد همين هدف را به گونة ديگري پي گرفت و يك ديكتاتوري بدتر از ديكتاتوري شاه بنا نهاد كه هدفش جز پي گرفتن هدف ديكتاتور سابق نبود. اما اين بار تحت نام اسلام و حكومت اسلامي كه به گواهي تاريخ، ديكتاتوري مذهبي، بدترين نوع ديكتاتوري‌هاست و مردم ايران اين را تجربه كردند!
خميني از ابتداي روي كار آمدنش، به موازات تلاش براي تثبيت رژيمش، مجاهدين خلق را تحت فشار گذاشت تا به سياست‌ها و اسلام ِخميني عليه مردم و آزادي‌ها و فعاليت نيروهاي سياسي و دگرانديشان بود بگروند. اما مجاهدين به اين خواسته خميني ”هرگز” تن نداده و به قانون اساسي رژيمش نيز پاسخ ”نه” دادند. زيرا پرنسيب‌هاي انساني و مبارزاتي مجاهدين برگرفته از يك حاكميت ملي و مردمي و مبتني بر جدايي دين از دولت بود.

خميني كه قبل از بازگردانيدنش به ايران توسط استعمارگران غرب گفته بود اگر از جنگ مسلحانه عليه شاه حمايت كند، با پيروزي مجاهدين ما مجبور مي‌شويم از آنها تبعيت كنيم (ابراهيم يزدي در گفتگو با سايت نداي آزادي -9 اسفند 1392) با روي كار آمدنش در سال 1979، از آنجا كه موجوديت خود و رژيمش را از رشد روزافزون سازمان مجاهدين خلق ايران در خطر مي‌ديد، به طرق مختلف اقدام به حذف مجاهدين از صحنه سياسي ايران نمود. او در اين زمينه از هيچ جنايتي فروگذار نكرد و هر آنچه را كه در توان داشت در اين مسير به كار گرفت تا حتي يك مجاهد خلق را نيز زنده بر عرصه زمين باقي نگذارد. دهانها را بست، فتواي كشتارشان را صادر و زندانيان سياسي را هزار هزار به جوخه اعدام سپرد. چشم‌ها را كور، شاهدان را سر به نيست، رسانه‌هاي خود را نيز از انتشار هرآنچه به مجاهدين مربوط مي‌شود (حتي تحت نام منافقين كه خميني تحت اين نام از مجاهدين اسم مي‌برد) منع و مقامات ريز و درشت خود را بر هر كوي و برزن و منبري مأمور به اعلام نابودي مجاهدين كرد تا اثري از مجاهدين به نسلهاي بعدي نرسد. اما به قول رهبري اين مقاومت، مسعود رجوي ”مگر مي‌شود خورشيد را از طلوع و بهار را از آمدن بازداشت؟ نه هرگز!”. آري، مجاهدين ايستادند و ماندگار شدند و اكنون بيش از هر زمان ديگري در اوج هستند!
مجاهدين بعداز سقوط ديكتاتوري شاه با شرايط بسيار پيچيده‌تري مواجه شدند كه الزام آن، حركت با اصول و قوانين علمي مبارزه بود. آنها به درستي روي رژيم خميني متمركز بودند و اكنون رمر ماندگاري، پايداري و آينده‌داري آنان نيز همين است.

مجاهدين تا قبل از تظاهرات نيم ميليون نفره هوادارانشان در 21 ژوئن 1982 به رغم شهادت دهها نفر از هوادارنشان توسط نيروهاي حكومتي، تبديل به جدي‌ترين، بزرگترين و تاثيرگذارترين نيروي سياسي هماورد ملاها شده و در برابر خميني به دفاع از آزادي فعاليت نيروهاي سياسي جامعه و همچنين به دفاع از مردم ستمديده كردستان ايران و ساير اقشار مختلف جامعه بالاخص زنان و جوانان عليه خميني و رژيمش ايستاد و خصم خميني و آخوندها گرديد. يك ماه بعد از اين تظاهرات، مسعود رجوي، در پايتخت، تاسيس شوراي ملي مقاومت ايران را به مثابه آلترناتيو رژيم خميني اعلام كرد و براي جهاني كردن آن به خارج از ايران عزيمت نمود.
مجاهدين عليه جنگ‌طلبي خميني ايستادند و در برابر آن پرچم صلح را افراشته و در تاريخ 21 ژوئن 1987 «ارتش آزاديبخش ملي ايران» در جوار خاك ميهن تاسيس كردند و در فاصله كمتر از يكسال رژيم را به نقطه‌يي رساندند كه خميني در ژوئيه 1988 از ترس سرنگوني و رسيدن مجاهدين به تهران، جام زهر آتش بس (قطعنامه 598) را سركشيد. اين اقدام خميني نشانة روشن و درستي از استراتژي ارتش آزاديبخش بود كه همه جهان آن را به چشم ديد!
زهرخوردن خميني تنها بخشي از يك توطئه بزرگتري از جانب ارتجاع و استعمار بود. در سالهاي بعد و صرفا براي ابراز حسن نيت در برابر جريان دروغين مدره‌نمايي و اصلاح‌طلبي آخوندها، مجاهدين خلق در ليستهاي تروريستي نامگذاري شد و همزمان با آن. توطئه‌هاي شوم ديگري همچون شيطان‌سازي عليه مجاهدين، لشكركشي سپاه پاسداران به داخل خاك عراق، سلسله‌يي از اقدامات تروريستي رژيم آخوندي و .... بر روي سياستها و استراتژي اشتباه كشورهاي غربي انباشته شد كه هر كدام براي از ميدان به در كردن يك جريان اپوزيسيون كافي بود! اما مجاهدين ضمن تمركز مونيستي روي دشمن اصلي، يعني رژيم آخوندها به مثابه دشمن مردم ايران و عامل ناامني و بي‌ثباتي در منطقه و تهديد بالفعل جامعه جهاني، جبهه خود را عليه آخوندهاي حاكم بر ايران گسترش داده و به افشاي: دخالتهاي خونين و ويرانگر رژيم در كشورهاي منطقه و بالاخص عراق، سوريه و يمن و لبنان، اقدامات تروريستي رژيم آخوندي در كشورهاي دور و نزديك، پروژه‌هاي بسيار خطرناك رژيم آخوندي براي دستيابي به سلاح اتمي پرداختند و در اين راه قيمت بسيار زيادي پرداختند.
اين‌ها واقعيتهايي بود كه براي سالهاي متمادي، زبان كسي به اعترافش باز نمي‌شد. زيرا سياست غالب بر جهان، سياست مماشات و سياست ابراز حسن نيت در برابر آخوندهاي حاكم بر ايران بود كه حاصل آن، جاري شدن خون بيشتر و بيشتر از پيكر مردم و مقاومت ايران بود. اما مجاهدين و مقاومت ايران طبق روش و منش خود، نه تنها خسته نشدند بلكه با پافشاري به اصول و پرنسيب‌هاي والاي خود، به آن استمرار دادند و جهاني را به حمايت از مردم و مقاومت ايران برانگيختند!
اگر به دليل حضور و ايستادگي مجاهدين خلق عليه خميني در همان سالهاي نخستين، جامعه ايران به دو قطب‌بندي سياسي و ملي، بين آخوندها و مردم ايران تقسيم شده بود. اكنون اين واقعيت به دو جبهه فراگير در جامعه جهاني تبديل شده است. در 4 دهه گذشته، نه تنها رويارويي اين دو جبهه كاهش پيدا نكرد، بلكه گسترش يافت و اكنون به جرأت مي‌توان گفت كه ستاره بخت آخوندها به يمن مقاومت ايران و مبارزه بي‌وقفه مجاهدين خلق رو به غروب است و مردم جهان صداي درهم شكستن استخوانهاي اين رژيم خونريز و تروريستي را به گوش خود مي‌شنود.
آنچه در ميانة اين رويارويي همچون الماس مي‌درخشد، نقش بي‌ديل مجاهدين خلق در چنين تحول و نقطه عطفي است كه افق روشني را پيش روي مردم نه تنها ايران بلكه منطقه و جهان قرار داده است. به‌خصوص اگر با نگاهي واقع‌بينانه به تحولات دو دهه اخير بنگريم درمي‌يابيم كه مجاهدين كجا بودند و اكنون كجايند؟! آنها توانستند از دهن گرگ برهند (عراق اشغال شده توسط رژيم) و بر پيكر گرگ (ايران اشغال شده توسط رژيم) فرود آيند و ضمن راه‌اندازي جنبش دادخواهي خوني بيش از 30 هزار زنداني سياسي قتل‌عام شده در سال 1988، با ايجاد هزاران كانون شورشي در داخل شهرهاي ميهن‌شان، مردم ايران را براي حركت آخر مهيا نمايند.
بي‌دليل نيست كه سياست و استراتژي جامعه جهاني، و در رأس آن دولت امريكا، رو به تغيير نهاده است. و بي دليل نيست كه رژيم آخوندي اينچنين عليه مجاهدين و مقاومت ايران زبان به جيغ و داد و فرياد گشوده و براي ضربه زدن به مجاهدين افسار پاره كرده و بر هر منبري مدعي مي‌گردد كه همه دولت‌هاي جهان از مجاهدين خلق الهام و سياست و قاطعيت مي‌گيرند!
به راستي مجاهدين كيستند؟ جز نيرويي جان بركف، مردمي، ملي و دمكراتيك كه تنها براي رهايي مردم خود از زير ستم قدم به ميدان مبارزه نهاده‌اند كه نه سوداي حاكميت در سر دارند و نه چشمداشتي در اين جهاني مادي. گويي آمده‌اند تا با فداي بيكران براي رهايي ايران و ايراني (و به تبع آن مردم منطقه و جهان) عليه خميني و بازماندگانش بايستند و نسل و ايدئولوژي اين جريان به غايت ارتجاعي و ضدمردمي و جنگ طلب را از ميان بردارند.
به طور واقع در افتادن با رژيم ديكتاتوري مذهبي آخوندها، كه مهيب‌ترين ديكتاتوري جامعه بشريت معاصر است، كار هر كسي نبوده و نيست! بايد تا بن استخوان از نظر ايدئولوژيكي، سياسي و اجتماعي و فرهنگي ... ضدِ ِ انديشه خميني و رژيمش بود. و گرنه سرنگون هم كه بشود، دير يا زود جرياني مشابه آن، دگر بار بر دست و پاي جامعه بشريت خواهد پيچيد.
از شگرد‌هاي منحصر به فرد خميني و جريانش، سر در گم كردن ديگران بود كه ماحصل آن، ايجاد موانع بر سر راه مقاومت ايران بود. آنها از اين طريق مي‌خواستند سياست‌ها و استراتژي‌هاي ديگران را به انحراف بكشانند و تنها هماورد خود، يعني مجاهدين خلق را در تير رس آنها قرار دهند. شگردي كه تا حدودي زيادي هم برايش سودآور بود. كه جزئيات آن در اين سطور نمي‌گنجد. اما در نقطه مقابل آن. مجاهدين هرگز از تمركز روي دشمن اصلي مردم ايران، يعني رژيم آخوندها كوتاه نيامدند و نخستين و جدي‌ترين افشاگر ماهيت اين رژيم بودند.
از اين روست كه شرايط كنوني را قبل از هر چيز بايد محصول مبارزات بي‌وقفه مجاهدين خلق دانست. امري كه اكنون بسياري در جهان به آن اذعان مي‌كنند كه اگر مجاهدين خلق نبود چه سرنوشت تيره و تاري در انتظار جهانيان بود!
باشد كه همگان قدري در اين امر تامل و تعقل نموده و به خود آيند و گذشته خود را بازنگري و قدمي نو در اين مسير بردارند. بايد باور داشت كه امروز برنداريم فردا دير و پس فردا ديرتر خواهد شد.
وباشد تا وجدانهاي بيدار جهاني و نسل‌هاي آينده بيشتر و بيشتر از مجاهدين بگويند و بنويسند!


No comments:

Post a Comment