رژيمي هزار چهره و نيرويي سرسخت!
نگاهي به رويارويي دو نيروي متخاصم در ايران
به
قلم عبدالرحمن مهابادي، نويسنده و تحليلگر سياسي
وقتي يك ديكتاتور بر كشور حاكم است صداي مخالف دير به گوش ديگران ميرسد. بهخصوص
كه ديكتاتور مزبور با سوءاستفاده از يك مشروعيت مردمي بر سر كار آمده باشد و نقاب
اسلام نيز بر چهره داشته باشد.
از نظر مجاهدين خلق كه در سالهاي بدو تأسيس خود، از جانب رژيم محمدرضاشاه
پهلوي و همچنين اسلام سنتي كه توسط آخوندها نمايندگي ميشد ضربات مرگباري دريافت
كرده بود، آغاز يك دورة سياه حاكميت آخوندها در تقدير بود. دورهيي كه برآيند يك
توطئة ارتجاعي-استعماري عليه مبارزات مشروع مردم ايران و سوءاستفاده آخوندها از
احساسات مذهبي مردم ايران بود و، خود را در سرقت رهبري انقلاب ضدسلطنتي مردم توسط
خميني و روي كار آمدن آخوندها متجلي ميكرد.
با در نظر گرفتن موقعيت ويژه ايران در اين منطقه از جهان كه الزاماً موقعيت
اپوزيسيون سيستم حاكم بر آن را نيز ويژه ميكند، مجاهدين خلق يگانه نيروي سراسري و
جدي در ايران بود كه از ابتدا عليه ديكتاتوري ملاها ايستاد و هرگز از براندازي آن
كوتاه نيامد! شناخت واقعي از جريان اسلام سنتي كه اكنون در خميني متجلي شده و
حاكميت در ايران را غصب كرده بود، توشة راهي بود تا با تصميمگيريهاي خطير و پذيرش
ريسكهاي نفسگير براي رسيدن به اين هدف والا گام بردارند. مسيري كه گام اول آن دو
سال و نيم به طول انجاميد و افشاي ماهيت خميني و رژيمش سرلوحة مبارزاتياش بود.
مجاهدين خلق به قانون اساسي تدوين شده توسط ملاها رأي ندادند. زيرا با حاكميت
ملي و مردمي در تعارض و بر «اصل ولايت فقيه» استوار بود. امري كه موجب شد خميني
برخلاف وعدههاي قبلياش شخصاً وارد صحنه شده و از كانديداتوري آقاي مسعود رجوي كه
مورد حمايت اكثريت مردم و سازمانهاي سياسي مبارز و آزاديخواه بود ممانعت به عمل
آورده و متعاقبا فتواي ”منافقين بدتر از كفار” را عليه آنها صادر نمايد كه سرآغاز
كشتاري شد كه تا به امروز ادامه دارد!
در گرماگرم تحولات شتابان آن ايام كه خميني در پي تثبيت ديكتاتوري خود بود،
مجاهدين را تحت فشار گذاشت تا در سركوب مردم كردستان يا جريانات غيرمذهبي با
حاكميت همسو گردند، اما مجاهدين با اتكاء به اصول بنيادين و سازش ناپذير خود، اين
بار نيز به خميني ”نه” گفتند و به دفاع از مردم كردستان و نيروهاي آزاديخواه
پرداخت كه باز هم بر خشم خميني افزود. در ادامه چنين مسيري بود كه مجاهدين در
مقابل دخالتهاي رژيم ملاها در كشورهاي منطقه همچون سد سديدي عليه رژيم ملاها عمل
كرده و به دفاع از مردم آن كشورها پرداختهاند.
در تداوم قانونمند اين رويارويي كه رژيم ميخواست مجاهدين را به سازش وادارد،
مجاهدين با راهاندازي تظاهرات نيم ميليوني در تهران در 30 خرداد 1360 ايستادگي
خود عليه خميني و رژيمش را ديگربار نشان داده و مشروعيت رژيم را به چالش كشيدند.
خميني كه از اين ميزان ايستادگي به خشم آمده بود اين اقدام مسالمت آميز را برنتافت
و تظاهرات توسط پاسداران را به خاك و خون كشيده شد و فاز نخست رويارويي به پايان
رسيد!
آنان با پايداري بر سر اصول، بهخصوص استقلال و اتكاء به مردم، اشكال مختلف
مبارزه براي سرنگوني ملاها را تجربه كرده و با عبور سرفرازانه از كوران حوادث، خود
را به مثابه يگانه آلترناتيو دمكراتيك رژيم ملاها به جهانيان شناساند و ”بزرگترين” ائتلافي را كه اكنون ”ديرپاترين”
است در سال 1982 تشكيل داد كه نامش «شوراي ملي مقاومت ايران» است.
زماني كه جنگ ايران و عراق تنوره ميكشيد و خميني ميگفت تا آخرين خانه به جنگ
ادامه خواهد داد، مسئول اين شورا بعداز عقب نشيني عراق از خاك ايران با دولت وقت
عراق قرارداد صلح به امضا رسانيد كه مورد استقبال مردم ايران و جامعه جهاني در آن
ايام قرار گرفت و چهار سال بعد، با حفظ اصول بنيادين خود و با عزيمت به خاك عراق،
«ارتش آزاديبخش ملي» را بنياد نهاد و آنچنان ضربهيي به رژيم وارد ساخت كه دو سال
بعد خميني را وادار كرد كه با پذيرش قطعنامه 598 جام زهر سربكشد! زيرا خميني خوب
ميدانست كه اگر چنين نكند تا چند ماه ديگر از رژيمش اثري باقي نخواهد ماند!
رويدادي كه خود سندي بر درستي استراتژي و حقانيت راهي بود كه مجاهدين در پيش گرفته
بودند.
اکنون چهار دهه است كه ايران شاهد رويارويي اين دو نيروي متخاصم است.
ديكتاتوري مذهبي حاكم و شوراي ملي مقاومت. در پرتوي چنين نقشه مسيري است كه
فرزندان مردم ايران هزار هزار بر چوبههاي دار بوسه زده به اين رژيم ديكتاتوري
”نه” گفتند. نقشهيي كه تابلويي از آن، درست در 30 سال قبل، 30 هزار زنداني سياسي
با پايداري بر سر ”مجاهدبودن” خود، به جوخههاي دار سپرده شدند.
در دوراني با قدمت چهار دهه، كه رژيم ملاها بسياري را در ايران و خارج از
ايران با فتنة ”مذاكره” و وعدههاي بياساس (!) از ميدان به در كرده يا به كنار
خود كشيده بود. در دوراني كه با دستگيري و شكنجه و اعدام در داخل، يا با دخالت،
تروريسم و تهديد، بسياري را به سكوت و بيعملي واداشته بود. در دوراني كه با ويترين
دروغين اصلاحطلبي و مدره نمايي و اعتدال و ميانهروي يا با نقابهاي حقوق بشري و
خانواده و سازمانهاي به اصطلاح مدني (NGO) بسياري را در دو سوي مرزهاي ايران فريفته و به حمايت از خود
كشانيده بود، آنكه بر شعار و اصول و استراتژي خود پايدار ماند همان نيروي نخستيني
بود كه بنيانگذار اين رژيم در وحشت از آن جام زهر نوشيد و كمتر از يك سال بعد سر
در خاك فرو برد. نيرويي كه از ابتداي روي كار آمدن آخوندها در پي برقراري حاكميت
ملي و مردمي بود و يك لحظه از آن غافل نشد!
نه سازش و دادن ِامتياز و جاه و مقام، نه دستگيري و شكنجه و اعدام، نه توطئه و
ويترين و وعدههاي پر زرق و برق، نه ترور و بمب و موشك و حملات زميني، و نه توطئههاي
ارتجاعي - استعماري و نه حتي ليستهاي بياساس تروريستي گامهايش را از حركت داشت.
آنها اكنون تبديل به نقطه اميد نه تنها مردم ايران، بلكه طيف گستردهيي در جهان
شدهاند. قيام كنوني مردم ايران محصول چنين روندي از مبارزات مردم ايران است.
اكنون در پايانة دهة چهارم اين حكومت ديكتاتوري مشاهده ميكنيم كه اين «نيروي
سرسخت»، چشم انداز سرنگوني اين رژيم «هزار چهره» را در دسترس و چشم انداز نزديك
قرار داده و طولي نخواهد كشيد كه تاريخ دست ِ برندة اين نبرد چهل ساله بالا خواهد
برد!
No comments:
Post a Comment